رفتنت اتیش به جون زد اما خب گلایه ای نیست
تو دلت میخواست ببینه منو با این چشمای خیس
رسم روزگار همینه شده رسمش بی وفایی
عاشقا تنها می مونند اینه رسم آشنایی
هر کسی امد تو قلبم این دلو زدو شکستش
از تو انتظار نداشتم توهم بشکن ناز شصتت
ارسال شده توسط: (ماهک)
چنان ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﻢ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
که ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻠﺦ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ …
***
هر صبح که سپیده سلام می دهد
یا کریم ها به پنجره ی اتاقم سر می زنند
چه مانوس شده ایم ما !
من منتظر صدای بالشان ، آنها مشتاق سفره ی نانشان
حیران مانده ام !!!
کجا بالهایت بسته شد
که دیگر به انتظار دلم مشتاقانه سر نزدی ؟؟؟
***
کسی چه می داند ؟
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود
هوا خوب شود ، عشق خوب شود و تو خوب من شوی !